1- «إِلاّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِی اثْنَینِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یقُولُ لِصَاحِبِهِ لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا»[1]. یعنی: «اگر او (پیامبر) را یارى نکنید، در حقیقت خداوند هنگامى به او یارى کرد که کافران در حالى که یکى از دو تن بود [از مکه‏] بیرونش کردند، هنگامى که در غار بودند، آن گاه که به یار خود مى‏گفت: نگران مباش. بى گمان خداوند با ماست‏».
خداوند متعال او را در این آیه ستوده است، چون او هنگام هجرت در غار ثور همراه رسول خدا بوده است.
2- «وَسَیجَنَّبُهَا الْأَتْقَى الَّذِی یؤْتِی مَالَهُ یتَزَکَّى»[2]. یعنی: و بزودى با تقواترین مردم از آن دور داشته مى‏شود. همان کس که مال خود را (در راه خدا) مى‏بخشد تا پاک شود».

مفسرین بر این اتفاق دارند که این آیه در شأن صدیق نازل شده است، زمانی که ایشان تمام مال خود را در راه خدا صرف کرده و پشت سر هم هفت نفر برده را که به علت اسلامشان مورد آزار و اذیت کفار قرار گرفته بودند خرید و آزاد کرد، خداوند در این آیه صدیق (رض) را «اتقی» یعنی بزرگترین متقی معرفی کرده و در آیه‌ای دیگر آورده است ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾. یعنی: «گرامى‏ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست‏». از تطبیق دو آیه اینطور بر می‌آید که صدیق از تمام صحابه افضل است.

3- «لَقَدْ رَضِی اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِینَ إِذْ یبَایعُونَکَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ»[3]. یعنی: «خداوند از مؤمنان- هنگامى که در زیر آن درخت با تو بیعت کردند- راضى و خشنود شد».

این آیه در مورد صلح حدیبیه نازل شده که خداوند رضایت خود را از کسانی که با پیامبر تا آخرین قطره خون خود بیعت کردند اعلان نموده (که یکی از آنها ابوبکر (رض) هستند) بدیهی است که علم الهی محدود به زمان و مکان نیست، او عالم به ما کان و ما یکون است و با توجه به علم خویش اگر از کسی اعلان رضایت کند رضایت او ابدی خواهد بود، بنابراین، خداوند تعالى إلی الأبد از ابوبکر راضی و خشنود است.

4- «وَلا یأْتَلِ أُولُو الْفَضْلِ مِنْکُمْ وَالسَّعَةِ أَنْ یؤْتُوا أُولِی الْقُرْبَى»[4].

یعنی «کسانی که از شما دارای وسعت و فضل هستند از دادن به نزدیکان و خویشاوندان انکار سرباز نزند». این آیه هم به اتفاق مفسرین در باره صدیق (رض) نازل شده است. زمانی که به عایشه (رض) تهمت زده شد و نوزده آیه از قرآن به تبرئه او نازل گشت. صدیق (رض) از انفاق به مسطح که شریک تهمت و از اقربای صدیق (رض) بود دست کشید، حال آنکه پیش از این واقعه با وی حسن سلوک داشت و بعد از نزول آیه صدیق (رض) انفاق را دوباره شروع کرد.

5- «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یحِبُّهُمْ وَیحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِینَ»[5]. یعنی: «اى مومنان، هر که از شما برگردد از دین خود پس خواهد آورد خدا گروهى را که دوست میدارد ایشان را و ایشان دوست می‌دارند او را متواضع‏اند براى مومنان درشت طبع‏اند بر کافران‏».

این آیه دلالت بر ایمان ابوبکر صدیق (رض) و قیام علیه مرتدین بعد از پیامبر دارد. کسانی که ادعای پیامبری کردند و مانعین زکات که ابوبکر (رض) بر علیه آنها قیام کرد و آنها را نابود کرد.

و گفته خداوند که فرمود: «فَسَوْفَ یأْتِی اللَّهُ...» «پس خواهد آورد خدا...».

در مقابلشان می‌آورد، پس خداوند بلافاصله قومی را علیه آنها حرکت می‌دهد که آرم و نشانه آنها این است که خداوند آنها را دوست دارد و آنها خداوند را دوست دارند. بر مومنان فروتن و در مقابل کفار سر سخت هستند و مصداق این گفته خداوند همانا ابوبکر (رض) بوده است.

6- «أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ»[6]. «آیا مى‏خواهید مردى را بکشید بخاطر اینکه مى‏گوید: پروردگار من «اللَّه» است‏».

اگر چه این آیه در مورد مردی از بنی اسرائیل است ما این آیه در مورد ابوبکر صدیق (رض) صادق می‌آید. زمانی که مشرکین پیامبر را می‌زدند و ابوبکر صدیق (رض) آمدند و گفتند: ﴿أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یقُولَ رَبِّی اللَّهُ﴾ مشرکین با شنیدن این آیه به جان ابوبکر (رض) افتادند و او را زدند تا بیهوش شد.



آیه‌ی ولایت
استناد کرده شده به آیه 55 سوره مائده ﴿إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾[7]. یعنی: «جز این نیست که دوست شما خداست و رسول او و مومنانى که بر پا میدارند نماز را و میدهند زکوة را و ایشان پیوسته نمازگزارند».

در شأن نزول این آیه گفته‌اند: که علی (ص) در حال رکوع بود که فقیری آمد و درخواست کمک کرد، علی هم انگشترش را به او صدقه داد و این آیه در حق او نازل شد.

امامیه گفته‌اند: مراد از ولی در این آیه ولایت به معنای رهبری است، که منحصر به خداوند و پیامبر (ص) و کسانی است که ایمان آوردند، و مراد از ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ علی (رض) است، چون او در حال رکوع صدقه داد[8]. اما در نزد ما این آیه بر این موضوع وارد نشده است.

قرینه اول: این آیه در شأن تمام مهاجرین و انصار نازل شده است به دلیل اینکه با صیغه جمع (الذین) آمده است و این معنا حقیقی (الذین) است، اگر چه گاهی مجاز حمل بر مفرد هم می‌شود، اما در این جا دلیلی برای صرف نظر کردن از معنای ظاهری آن وجود ندارد. و اما مراد ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ رکوع حسی و عملی نیست زیرا صدقه دادن در حال نماز مبطل نماز است، بلکه مراد از آن خشوع و فروتنی است ﴿وَ هُمْ خَاشِعُونَ﴾[9].

قرینه دوم: از لفظ ولی معنای رهبری لازم نمی‌آید بلکه گاهی مراد از آن یاور، دوست، همسر و رییس است. و آیه بعد از آن یعنی[10]:

﴿یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَلَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَالْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ﴾.

(ای مومنان کسی را از اهل کتاب یعنی یهودیان و مسیحیان و از کافران به دوستی نگیرید که دین شما را مسخره می‌کنند و به بازی می‌گیرند).

مانع از آن می‌شود که در اینجا (ولی) به معنای رهبر باشد، زیرا ممکن نیست که در این آیه اولیا را که (جمع ولی) است به معنای رهبر گرفت، چون به ذهن هیچ یک از مومنان خطور نکرده (و نخواهد کرد) که کسی از یهود یا نصاری را خلیفه کنند (اما طرح دوستی و رفت و آمد به عنوان همکار و همسایه قابل تصور بوده است لذا خداوند اهل ایمان را از دوستی با آنان بر حذر داشته است)[11].

قرینه سوم: ﴿یا أَیهَا الَّذِینَ﴾، ﴿ یقِیمُونَ﴾، ﴿یؤْتُونَ﴾ و ﴿رَاکِعُونَ﴾.

تمام کلمات این آیه به صورت جمع است هیچ جایش مفرد نیست و علی یک نفر است، معلوم شد که این آیه در شأن یک نفر نیست در شأن عده‌ای است و چطور می‌شود کسانی شاکی می‌شوند آقا پشتیبان نداریم قوم یهود ما را ترک کردند بعد خدا به آنها دلداری بدهد که آقایان ناراحت نباشید علی یک نفر پشتیبان شماست اگر این طوری معنی کنیم با عقل سازگاری ندارد اینکه بگویید قومی دشمن شماست، ناراحت نباشید یک نفر پشتیبان شماست، بلکه در اینجا می‌گوید که اگر آن عده یهودی شما را رها کردند شما ناراحت نباشید مومنین تمام یاران و اصحاب رسول الله پشتیبان شما هستند نه یک نفر ( علی).

قرینه چهارم: ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ و او را به معنای حال مراد گرفتند و این چیز مسلمی است که واو در معنای جمع معنای حقیقی است و در حال این معنی مجازی است و این یکی از قوانین اصول است که برای اختیار معنای مجازی دلیل و قرینه لازم است، تا زمانی که قرینه‌ای وجود نداشته باشد ترک معنای حقیقی و اختیار معنای مجازی اصلاً جایز نیست و اینجا چه مدرکی دلالت می‌کند این واو در معنای جمع نیست و در معنای حال است از این هم بگذریم، اگر واو را در معنای حال مراد بگیریم نتیجه این می‌شود. بنابر دستور زبان و نحو عربی جمله‌ای که بعد از چند جمله به صورت حال ذکر شود این از مجموعه چند جمله معطوفه حال قرار می‌گیرد پس به این صورت ﴿وَهُمْ رَاکِعُونَ﴾ تنها حال ضمیر یؤتون الزکوة نیست بلکه حال ضمیر ﴿وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ و یقِیمُونَ الصَّلاةَ﴾ هر دو می‌باشد.

قرینه پنجم: خوب حال زکوة را در حال رکوع انجام دادن یک داستانی بیان شده، ولی نماز را در رکوع چطور انجام می‌دهند، این معنی ندارد که نماز در رکوع انجام می‌گیرد.

قرینه ششم: از این هم بگذریم این قول را بپذیریم مسئله اینجاست که گفته شده که زکات می‌دهند این برای ما ثابت نشده که علی غنی و صاحب زکات بوده تاریخ زندگی علی گواهی می‌دهد که علی بیش از غذای یک شبانه روز را در منزل نگه نمی‌داشت. اجازه نمی‌داد که در منزلش بیش از یک شبانه روز غذایی باشد چه برسد به پول، چه برسد به طلا و نقره و وسایل انفرادی دیگر که زکات واجب شود. طبق قانون شرعی زکات بر صاحب نصاب واجب است نه بر آدم فقیر و آن هم شرط است که یک سال بگذرد چطور زکات واجب شد از این هم بگذریم.

قرینه هفتم: زکات دادن به مسلمانان لازم است به کافر لازم نیست، سائل از کجا متوجه شد که این انگشتر مال من است مسلمان تا زمانی که گفته نشود آقا این ملک مال تو، با انداختن یک انگشتری نمی‌تواند این را برداشت کند که این ملک مال من است و نمی‌تواند از آن استفاده کند و از این هم بگذریم.

قرینه هشتم: اگر این داستان و این مسائل را بپذیریم نتیجه اش این می‌شود که پرداخت زکات در حال رکوع مورد ستایش قرار گرفته و مسلماً چیزی که در آیه قرآن مورد ستایش قرار گیرد اگر فرضاً واجب قرار نگیرد حداقل مستحب قرار می‌گیرد بنابراین استجباب، این لازم است همان طور که در جاهای دیگر زکات ادا کرده می‌شود در رکوع نیز ادا شود در حالی که چنین چیزی مشاهده نمی‌شود و هرگز ادا نمی‌شود.

قرینه نهم: لفظ ﴿یقِیمُونَ الصَّلاةَ وَیؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ مضارع هستند و مضارع دلالت بر استمرار دارد یعنی این کارها همیشه انجام می‌گیرد نه یک بار و ﴿یؤْتُونَ الزَّکَاةَ﴾ مستقبل است یعنی تا زمان حیاتشان مومنین زکات می‌دهند، این یک نوبت نیست که معنی کنیم اینها در رکوع زکات می‌دهند، یعنی هر بار که نوبت زکات می‌رسد در رکوع زکات می‌دهند برای این موضوع حداکثر یک داستان بیان شده است. و بار دومی و سومی وجود ندارد که علی در رکوع زکات یا انگشتری را داده باشد در صورتی که باید بر دوام و تکرار حداقل سه بار این عمل انجام گرفته باشد. بعد این مفهومش درست در می‌آید. در حالی که این داستان را تمام محدثین و حفاظ حدیث مانند ابن حجر و غیره می‌نویسد که کلاً داستان ضعیف است.

قرینه دهم: این داستان را اگر بپذیریم این داستان به مقام علی و به مقام نماز توهینی است زیرا علی شخصی بوده است که او را تاریخ به این صورت معرفی می‌کند که از پای مبارکش تیر در می‌آورند و اطلاع پیدا نمی‌کند، در حال نماز به بدنش تیر زده می‌شود متوجه نمی‌شود که من تیر خوردم خون جاری می‌شود از بدنش در حال نماز متوجه نمی‌شود که خون از بدنش جاری می‌شده، چطور متوجه می‌شود که سائلی آمده و بعد انگشترش را در آورد و انداخت که بردارد و برود این عمل کثیر خلاف مقام نماز است و هم خلاف مقام علی است اصلاً معرفی توهین آمیزی است به علی.

که در حال نماز علی توجهش به خدا نبوده بلکه به یک سائلی بوده و صدای مردم را می‌شنید چنین چیزی با نام علی موافقت نمی‌کند و درست در نمی‌آید و علی مقامش خیلی بالاتر از این است که این طور معرفی شود.

قرینه یازدهم: حصر در إنما به عنوان خبر برای کسی بکار می‌رود که در وقت شنیدن خیر نسبت به آن متردد و مشکوک باشد. وقتی که این آیه نازل شد در مورد خلافت هیچ اختلافی وجود نداشت زیرا آن موقع عصر نبوت بود (و رسول خدا (ص) حضور داشت) و امامت به نیابت از نبوت هست، پس دلیلی برای آوردن إنما نیست.[12]

زیرا مادامی که ذهن مخاطب از خبر عاری و خالی است نیازی به آوردن انما و حصر نیست بنابراین (مراد از ﴿إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...﴾ فقط یاری و دوستی است.

2) و گاهی بر اولویت او برای خلافت چنین استدلال شده که او پسر عموی پیامبر (ص) بوده است. و از سایر خلفا به آن نزدیکتر بوده است پس اگر از راه وراثت هم باشد او سزاوارتر است[13].

جواب آن به دو دلیل است:

اولاً واضح است که اسلام امامت را بر مبنای وراثت تأیید نمی‌کند بلکه مسلمانان خود می‌توانند با هر کسی از قریش به عنوان خلیفه بیعت نمایند.

ثانیاً: اگر اصل مبتنی بر وراثت باشد مسلماً عباس عموی پیامبر (ص) سزاوارتر بود زیرا که او از علی (رض) به پیامبر (ص) نزدیکتر و از نظر سن هم بزرگتر بود.

3) پس چه بسا گاهی بر اولویت او چنین استدلال که علی (رض) داماد رسول خدا (ص) است.

جوابش این است که:

اگر اصل مبتنی بر دامادی باشد پس عثمان (رض) سزاوارتر از علی (رض) و ابوبکر (رض) است، چون عثمان (رض) دو دختر پیامبر (ص) را به عقد خود در آوردند.

واقعه غدیر خم

دکتر جواد مشکور می‌نویسد:[14] در اواخر ذیقعده سال دهم هجری پیامبر خدا (ص) با زنان و یاران و افراد بسیاری برای ادای حج فرض به مکه رفتند، چون سفرهایی که پیش از این به مکه رفته بودند، همگی صورت عمره داشت این تنها حج پیغمبر خدا (ص) در دوران زندگی او بود و چون در آخرین سال زندگی روی داد آن را حجة الوداع خوانده‌اند.

علی که در این هنگام از یک ماموریت جنگی از یمن فرا رسیده بود و چند قربانی برای حج پیغمبر (ص) برداشت، کسی را به جای خود به لشکریان خویش گمارده، به رسول خدا پیوست لشکریانی که از یمن آمده بودند غیبت او را مغتنم شمرده از غنایم تعدادی لباس برداشته و پوشیدند. پس از ادای مراسم حج علی (رض) بازگشت و چون لشکریان را در آن حال دید بر آشفت به جانشین خود گفت: چرا ایشان بدون اجازه من این جامه‌‌ها را پوشیده‌اند؟ وی عرض کرد: که من این جامه‌‌ها را بر آنان پوشانیدم تا آراسته و زیبا باشند.

علی (رض) فرمود که جامه‌‌ها از تن بیرون کنند و جای خود بگذارند، لشکریان از علی (رض) سخت برنجیدند و شکایت پیش رسول خدا (ص) بردند پیامبر (ص) برای فرو نشاندن این فتنه برخاست و خطبه‌ای ایراد فرموده در آن میان فرمودند:

ای مردم از علی شکوه نکنید به خدا قسم وی در امری که مربوط خدا و در راه حق باشد سختگیرتر از آن است که از او به توان گله کرد. پس از ادای مراسم حج رسول خدا (ص) با اردوی خود به سوی مدینه بازگشت.

در هجدهم ذی حجه سال دهم هجری در راه به آبگیری به نام غدیر خم که نزدیک جایی به نام جحفه بود رسید، مسلمانان در آنجا با رسول خدا از شتران خود فرود آمدند تا چندی بیاسانید... سپس پیامبر (ص) خطبه‌ای خواند و بعد از خطبه در حق علی (رض) فرمود: (من کنت مولاه...) همه عامه و خاصه (سنی و شیعه) این حدیث را نقل کردند، منتهی محدثان عامه آن را مربوط به نارضایتی لشکریان علی (رض) از او می‌دانند و محدثان شیعه مربوط به جانشینی او.[15]


حدیث غدیر
امامیه معتقدند که جمله اصول مذهب اعتقاد این است که پیامبر (ص) امامت علی (رض) را معین کرد و او را به عنوان خلیفه بعد از خود تعیین نمود و چنین استدلال کردند:

وقتی که رسول خدا در هجدهم ذیحجه از حجةالوداع بازگشت و به مکانی که آن را غدیر می‌نامیدند رسید در آنجا توقف کردند و در حق علی (رض) فرمودند: «من کنت مولاه فعلی مولاه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»[16].

(هر کسی من دوست او هستم علی هم دوست اوست، خداوند یاور کسی باش که یاور اوست و دشمن کسی باش که دشمن اوست».

برای آشنا شدن بیشتر با دلایل اهل تشیع به کتاب الغدیر علامه امینی مراجعه شود.

پاسخ اول این است: که به فرض صحت آن، مطلبی در آن نیست که اشاره نماید که او برای خلافت از دیگری برتر و اولی است و لفظ مولی هم به معنای امام به کار نمی‌رود، این از یک جهت و اما از جهت دیگر آن (ص) فرمودند هر کس من مولای او هستم پس علی (رض) مولای اوست، یعنی در زمان حیات و بعد از رحلت آن ، پس اگر این قول دلیل بر ولایت علی باشد، لازمه اش این است که باید در زمان پیامبر (ص) هم سرپرستی و مسئولیت امور را داشته باشد چرا که او بنابر این قول شریک آن (ص) در رهبری و ولایت است در حالی که کسی که شریک آن (ص) نیست و به فرض اگر این روایت دلالت اولویت کند، لازم نیست بر الویت در رهبری و خلافت دلالت کند اگر چنین می‌بود، همانا می‌فرمودند: «اللهم وال فی تصرفه وعاد من لم یکن کذلک»[17].
خداوند یاور کسی باش که تحت اختیار و فرمان اوست و دشمن کسی باش که تحت اختیار او نیست.

لازم نبود پیامبر (ص) امتش را در سر در گمی قرار دهد تا در بینشان نزاع بوجود آید.

نعوذ بالله پیامبر (ص) مردم آزار بود؟ پس حدیث من کنت مولاه... ) فقط دلالت بر قدرت و منزلت والای علی (ص) می‌کند، اگر غیر از این باشد جا دارد که بپرسیم اگر مقصود پیامبر (ص) از این مطلب خلافت بوده چه چیزی مانع شد که در آن اجتماع انبوه و بی سابقه که به روایتی هشتاد هزار و به روایتی دیگر یکصد بیست و چهار هزار نفر بوده‌اند خلافت علی (رض) را با عبارتی واضح و صریح که غیر قابل تغییر باشد اعلان نکند.

دکتر محمد جواد مشکور می‌نویسد: مطلبی که بر ما مجهول است این است، که چرا در اجتماع سقیفه کسی از مهاجر و انصار سخنی از حدیث غدیر با وجود مسلمیت آن به میان نیاورده است.

اگر طرفداران علی از این حدیث که از تاریخ صدور آن کمتر از یک سال می‌گذشت[18] و بایستی همه کسانی که در حجه الوداع حاضر بودند آن را بخاطر داشته باشند ذکر می‌کردند، سرنوشت اسلام طوری دیگر می‌شد.

نعوذ بالله همه مرتد شدند و حکم پیامبر را نادیده گرفتند و یک نفر نبود که بگوید پیامبر (ص) در حجه الوداع چنین فرمودند.

پاسخ دوم: مولی دارای معانی زیادی می‌باشد من جمله، سید، آقا، ارباب، بنده، آزاد کننده، بنده آزاد شده، ولی نعمت، نعمت دهنده، شریک، پسر، پسر عمو، خواهر زاده، عمو، داماد نزدیک، قریب خویشاوند، پیرو، تابع.[19]

در اینجا (مولی) به معنای دوست است، نه خلیفه چنانچه در سوره محمد آیه ده خداوند می‌فرماید:

﴿ذَلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَى الَّذِینَ آمَنُوا وَأَنَّ الْکَافِرِینَ لا مَوْلَى لَهُمْ﴾ (محمد: 11). یعنی: «این به سبب آن است که خداوند دوست (کار ساز) مسلمان است و به سبب آن است که کافران را هیچ کار سازی نیست». و نیز در سوره دخان آیه 41 خداوند می‌فرماید:

﴿یوْمَ لا یغْنِی مَوْلىً عَنْ مَوْلىً شَیئاً وَلا هُمْ ینْصَرُونَ﴾ (الدخان: 41). یعنی: «روزی که دفع نکند هیچ دوستی از دوست دیگر چیزی را و نصرت داده نمی‌شود».

و چندین آیه دیگر که در همه مولی به معنای دوست است و مطلقاً به معنای خلیفه بکار نرفته است.

سوم: اینکه رسول (ص) همان طور که گفتیم پس از قضیه غدیر خم ابوبکر (رض) را در مدت بیماری به جای خود به مسجد فرستاد اگر علی (رض) خلیفه می‌بود باید او را به مسجد می‌فرستاد[20].

چهارم: اینکه اگر علی (رض) خلیفه بود تقاضای عباس عمویش در هنگام بیماری پیغمبر که علی (رض) نزد آن (ص) برود و از او درخواست تعیین خلیفه نماید بیمورد خواهد بود[21].

پنجم: اینکه در نهج‌البلاغه خطبه (91) علی مقام وزارت را برای خود انتخاب می‌فرماید. کسی که به امر خدا و رسول خلیفه شده باشد حق ندارد از امر خدا و رسول تخلف نماید. و به وزارت غیر خلیفه تن در دهد.[22]

ششم: اینکه نهج‌البلاغه خطبه (37) علی می‌فرماید:[23] من به موجب عهد و میثاقی که در گردن داشتم، با خلفا بیعت کردم. کسی که خودش خلیفه است، چگونه برای بیعت با دیگران عهد و میثاق می‌بندد. اعتراف به عهد و میثاق برای بیعت با دیگران دلیل روشنی است بر اینکه علی دارای مقام خلافت نبوده و موضوع غدیر خم ارتباطی با امر خلافت نداشته است.

هفتم: اینکه همه‌ی مورخان بیان کرده‌اند به اینکه رسول برای خود خلیفه معین نکرده و ابوبکر (رض) را از لحاظ بزرگی سن به مسجد فرستاده و بعد از رحلت رسول مهاجرین و انصار به همین لحاظ او را به خلافت برگزیدند.

هشتم: اینکه اگر مقصود پیامبر (ص) از تشکیل غدیر خم ابلاغ خلافت علی (رض) بود و خدا به او امر فرموده بود (بلغ ما أنزل إلیک) واجب بود صریحاً بفرماید علی (رض) خلیفه و جانشین من است، ایما و اشاره در امر به آن که ستون خیمه اسلام است شایسته رسول نیست، در صورتی که خدا او را اطمینان داده (و الله یعصمک من الناس) با این اطمینان واجب بود همان طور که احکام نماز، روزه، زکات، حج و جهاد را صریحاً ابلاغ فرموده خلافت علی (رض) را هم صریحاً ابلاغ فرماید که مردم دچار شک و تردید نشوند و گمراه نگردند.

نهم: اینکه در سوره نور آیه 54 خداوند می‌فرماید: ﴿وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾. یعنی: «خداوند وعده داده است کسانی از شما را که ایمان آورده‌اند و کارهای نیکو انجام داده‌اند، به خلافت بر گزیند، همان طور که قبلاً کسانی را به خلافت برگزیده است».

این آیه یکی از معجزات قرآن است که در زمان ضعف و ذلت، و یاس مسلمین، خلافت و زمام داری را به آنها مژده داده، و پیش گویی فرموده است این آیه را آیه استخلاف می‌گویند که صریحاً دلالت دارد، بر اینکه خلفا و جانشینان پیامبر (ص) متعدد خواهد بود و منحصر به فرد نیست.

اگر علی (رض) خلیفه بلافصل باشد یعنی خلافت ابوبکر (رض) و عمر (رض) و عثمان (رض) باطل است. چون خلافت منحصر به فرد نمی‌شود و موردی برای صیغه جمع و ضمیر جمع باقی نمی‌ماند و اعجاز قرآن مبدل به چند کلمه کاذبه خواهد شد، بنابراین آیه استخلاف دلیل قاطعی است بر صحت خلافت خلفا و بطلان اختصاص آن به علی (رض).

ممکن است گفته شود: که مصداق جمع از علی (رض) و ائمه درست می‌شود.

می‌گوییم غیر از حسن آن هم به طور ناقص احدی از ائمه به مقام خلافت نرسیده‌اند و همه بر اثر ظلم ظالمان وقت در زندان و یا گوشه‌گیر بوده‌اند و چه مانعی دارد که به احترام قرآن در رای مهاجرین و انصار و احترام گفتار خود علی (رض) و صحت بیعت و اقتدای او به خلفا و درست بودن تزویج شهربانو با حسین (رض) و حلال بودن حقوق سالیانه‌ای که امیر از خلفا دریافت می‌داشت و رفع اختلاف خلافت آنها را هم درست بدانیم.

دهم: اینکه اگر مقصود از کلمه (مولی) خلیفه باشد. ترجمه عبارت این طور می‌شود من خلیفه هر کسی هستم علی هم خلیفه اوست. خدایا خلیفه کن هر کس که علی (رض) را خلیفه کند...

یازدهم: اینکه اگر علی (رض) به امر خدا و رسول خلیفه شد، چرا از امر خدا و رسول تخلف نمود. و همه جا از قبول خلافت گریزان بود. و وزارت را بر خلافت ترجیح می‌داد. بدیهی است که علی (رض) از امر خدا و رسول تخلف نمی‌ورزد.

از این دلایل روشن می‌شود که قضیه غدیر خم به هیچ وجه ارتباطی با امر خلافت نداشته و مقصود فقط ترغیب ولایت و دوستی علی بوده که خشم و سوء ظن فاتحین یمن رفع و تبدیل به حسن ظن شود. جای بسی تعجب است که یکصد و بیست و چهار نفر هزار نفر که در غدیر خم حضور داشتند در ظرف یک سال همه مردند و منقرض شدند یک نفر هم باقی نمانده بود که داستان غدیر را به اهل سقیفه بنی ساعده تذکر بدهد.

دوازدهم: آیا خود علی (رض) واقف به آن آیات و احادیث بود یا نبود و معنای آن را نمی‌دانست؟ یا بر خلاف قرآن و فرمایش رسول از قبول خلافت تخلف ورزیده و از امر خدا و رسول تخطی کرد؟

یا العیاذ بالله تنفر او تظاهر و دروغ بوده است «یقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَیسَ فِی قُلُوبِهِمْ»[24] علی (رض) اگر کوچکترین دلیلی را در قرآن یا حدیث یا غدیر خم بر خلافت خود سراغ می‌داشت و خود را از جانب خدا و رسول خلیفه می‌دانست ممکن نبود از امر خدا و رسول تخلف کند همان طور که رسول تک و تنها بدون اعتنا به کشته شدن در برابر انبوه کفار نبوت خود را اظهار نمود، بر او واجب بود، که رسول را مقتدای خویش قرار دهد. بصیرت علی (رض) از خدا و رسول موقع شناس تر نبود که گفته شده صلاح ندانست که شمشیر بکشد، علی از امر خدا و رسول سرکشی نمی‌کند، علی ترک واجب نمی‌کند، علی (رض) از بشر نمی‌ترسد، علی از بذل جان نمی‌هراسد، علی (رض) زیر بار ظلم نمی‌رود، علی با ظالم بیعت نمی‌کند، علی (رض) 25 سال پشت سر ظالم نماز نمی‌خواند، علی دختر خود را به ظالم نمی‌دهد[25].

علی (رض) وزیر ظالم نمی‌شود، علی از ظالم حقوق سالیانه قبول نمی‌کند، علی از ظالم تمجید نمی‌کند، علی حیدر کرار است، علی صاحب ذوالفقار است، علی فرزند ابی طالب است، علی اسدالله الغالب است، علی آتش پیکار را بر تحمل عار ترجیح می‌دهد، علی مرگ رنگین را خوشتر از زیست ننگین می‌داند علی ترسو نیست، علی دو رنگ نیست، علی دروغگو نیست.

ب سؤال می‌شود، که چه لزومی دارد. پیامبر (ص) دوستی خود را با علی بیان کند؟

جواب: چون بعضی به علی (رض) بد و بی راه می‌گفتند و به گوش پیامبر (ص) رسیده بود اگر پیامبر (ص) این بحث دوستی را با علی (رض) عنوان نمی‌کرد بد و بی راه گفتن به علی (رض) سنت می‌شد.

چرا که وقتی کاری در زمان حیات رسول انجام شود و پیامبر (رض) آن را بشنوند و سکوت کنند، یعنی تصدیق کرده‌اند، بنابراین بخاطر اینکه این امر سنت نشود، پیامبر لازم دانستند که مردم را جمع کنند، و ابراز دوستی با علی را مطرح کنند.

سیزدهم: علی در نهج‌البلاغه به این نکته اشاره می‌کند:

«وَالَّذِی بَعَثَهُ بِالحَقِّ، وَاصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ، مَا أَنْطِقُ إلاَّ صَادِقاً، وَقَدْ عَهِدَ إِلَی بِذلِکَ کُلِّهِ، وَبِمَهْلِکِ مَنْ یهْلِکُ، وَمَنْجَى مَنْ ینْجُو، وَمَآلِ هذَا الاَْمْرِ، وَمَا أَبْقَى شَیئاً یمُرُّ عَلَى رَأْسِی ألاَّ أَفْرَغَهُ فِی أُذُنَی وَأَفْضَى بِهِ إِلَی»[39]. یعنی: «سوگند به خدایی که پیغمبر را بر فرستاد و او را بر خلق برگزید، من سخن نمی‌گویم، مگر به راستی، به تحقیق آن تمام وقایع را به من گفته و راه رستگاری و تبهکاری را بیان فرموده و عاقبت امر خلافت را به من خبر داده و چیزی باقی نگذاشته که بر سر من بگذرد مگر آن را در هر دو گوشم فرو برده و به من خاطر نشان کرده است».

چهاردهم: اگر سیدنا علی مخالف حکومت خلفا می‌بود وزیر و همکار آنها نمی‌گردید. در کتاب تاریخ ابن اثیر ج 3 ص 55 نقل شده که علی بهترین مشاور و خیرخواه سیدنا عمر و قاضی توانا و حکیمی برای مسائل پیچیده بود.[26]

حتی از سیدنا عمر نقل شده که گفت: «لو لا علی لهلک عمر» اگر علی نبود، عمر به هلاکت می‌رسید[27].

پانزدهم: اگر علی نسبت به عمر سوء نیتی می‌داشت یا قلباً از او ناراضی بود و او را غاصب حق خود می‌دانست، همواره منتظر فرصتی برای اعاده حق خود می‌شد و برای غاصب حق خود از این فرصت طلایی استفاده می‌کرد آنجا که عمر از سیدنا علی مشاوره‌ای در مورد رفتن برای جنگ با رومیان خواست. او راهنمایی می‌کرد که شخصاً به میدان نبرد برود و در آنجا کشته شود. و زمینه برای خلافت وی فراهم آید.[28]. اما می‌بینیم که چگونه با دلسوزی و صمیمیت فوق العاده در راستای خیرخواهی عمر و سایر مسلمین می‌کوشد. همانا مشورت او از عمق جان برخاسته و حقا که چنین پیشنهادی جزء از قلب پاک و بی غرض و از مردی بلند همت و آینده نگری صادر نمی‌شود. حقا که علی چنین بود و این عمل از آزاده‌ای چون او شگفت آور نیست. خداوند او را از سوی اسلام و مسلمین شایسته ترین پاداشها را که به دوستان مخلص خود می‌دهد عنایت فرماید.

شانزدهم: علامه شبلی نعمانی در کتاب الفاروق تحت عنوان پاس داشت خاطر خویشان رسول می‌نویسد: فاروق اعظم امور مهم را بدون مشورت علی انجام نمی‌داد و مشاورهء جناب امیر نیز مبنی بر نهایت اخلاص و خیر خواهی بود. چون فاروق اعظم به بیت المقدس سفر کرد. امور خلافت را به جناب امیر تفویض کرد.[29] رابطه دوستی و اتحاد بین آن دو به حدی محکم بود که علی دخترش را که از بطن فاطمه زهرا (رض) بود به حباله نکاح فاروق اعظم در آورد.[30] و یکی از فرزندان خود را به نام عمر و یکی را به نام ابوبکر و دیگری را به نام عثمان نامگذاری کرد[31].

پر واضح است که انسان فرزند خود را به نام‌‌های محبوب و پسندیده و با نامهای کسانی که آنها را الگو و نمونه می‌داند نامگذاری می‌کند.

هفدهم: به حسن مثنی نوه جلیل القدر سیدنا علی گفته شد آیا در حدیث: «من کنت مولاه فعلی مولاه» امامت (خلافت) سیدنا علی تصریح نشده است؟ فرمود: «أما والله لو یعنی النبی بذلک الإمارة والسلطان لأفصح لهم به فإن رسول الله کان أفصح الناس للمسلمین ولقال لهم: یا أیها الناس هذا ولی أمری والقائم علیکم بعدی فاسمعوا له وأطیعوا ما کان من هذا الشیء فو الله لئن کان الله ورسوله اختار علیاً لهذالأمر ثم ترک علی أمر الله ورسوله لکان علی أعظم الناس خطیئة»[32]. یعنی: «هان! قسم به خدا اگر منظور رسول الله از این جمله یا خطبه امارت یا حکومت می‌بود، صاف و واضح بیان می‌کردند چرا که خیر خواهتر از رسول الله برای مسلمانان نیست واضح به آنان می‌فرمودند: ای مردم این شخص بعد از من حاکم و سرپرست شما خواهد بود به حرفش گوش کنید و از او اطاعت کنید. اما چنین حرفی زده نشد. قسم بالله اگر علی برگزیده الله و رسول برای امامت (خلافت بلافصل) می‌بود و آنگاه علی حکم الله و رسول را نادیده می‌گرفت خطاکارترین مردم به شمار می‌آمد». به نظر ما با ارشاد نوه ایشان بحث خطیه غدیر به انتهای خود رسید و نیازی به اقامه دلیل دیگر نیست.



سند حدیث غدیر
این حدیث اگر چه نه متواتر است و نه متفق علیه، حتی که برخی از بزرگان در صحت آن کلام کرده‌اند و با دلایل قوی این حدیث را ضعیف قرار داده‌اند، [33] لیکن طبق قول راجح، حدیث صحیح است و با طرق متعدد روایت شده است که اصطلاحاً بعضی از آنها در درجه صحیح و بعضی در درجه حسن قرار دارد. و این حدیث از زمره احادیث مشهور بشمار می‌آید. شهادت و گواهی علامه ابن حجر عسقلانی و علامه ابن حجر هیثمی برای صحت این حدیث کافی می‌باشد. علامه ابن حجر عسقلانی در کتاب ارزنده و قابل افتخار خویش فتح الباری می‌نگارد.

حدیث من کنت... را ترمذی و نسایی بیان کرده‌اند و با طرق مختلف روایت شده است. ابن عقد در کتابی مستقل همه طرق را جمع آوری کرده است. خیلی از اسانید این حدیث در رتبه صحیح و حسن قرار دارند.[35]

علامه ابن حجر هیثمی می‌فرماید:، بدون تردید این حدیث صحیح است. جماعتی از محدثین مانند ترمذی، نسایی و احمد این حدیث را تخریج کرده‌اند. این حدیث اسانید بسیار دارد... هر شخصی که بر صحت این حدیث اعتراض کند یا با این قول که در آن وقت علی در یمن بود رد کند، بی اعتبار است. چرا که بازگشت علی از یمن و شرکتش همراه رسول در حجه الوداع به ثبوت رسیده است[36].



آیه بلاغت
آیات نازل شده دو قسم هستند:

آیات قبل از هجرت (مکی)، بعد از هجرت (مدنی) در نزد اهل سنت آیه‌ای که در غدیر خم نازل شده باشد در قرآن وجود ندارد.

عده‌ای از فرق اسلامی می‌گویند: که این آیه «یا أَیهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» [37]. یعنی: «اى رسول، برسان آنچه را که از [جانب‏] پروردگارت به سوى تو فرو فرستاده شده است و اگر [این کار را] نکنى، رسالتش را نرسانده‏اى‏».
در غدیر خم نازل شده است که پیامبر (ص) فرمودند که از جانب خداوند امر شده که خلافت علی را ابلاغ نماید.

جواب این است: که در مورد شأن نزول این آیه اختلاف است بعضی می‌گویند که این هشت سال پیش از قضیه غدیر خم در مدینه در سال سوم هجری نازل شده و راجع به نکاح زینب دختر جهش است و ارتباط با غدیر خم که در سال یازده هجری واقع شده است ندارد یا در صحرای عرفات در حجه الوداع نازل شده و با توجه به سباق و سیاق آیات این آیه در شأن اهل کتاب نازل شده که خداوند فرمود. احکام را برسان و از آنها بیم و هراس نداشته باش چنانچه در بعضی تفاسیر به این موضوع اشاره شده است. و قول راجح قول آخر است. اگر پیامبر خدا از طرف خداوند (با آن شدت) مامور تبلیغ خلافت علی شد، بر او واجب بود مانند سایر احکام اسلامی با صراحت بیان فرماید. کنایه به جای صریح در چنین امر مهمی منافی شأن نبوت و مخالف با تبلیغ است.

همچنان که از لفظ بلغ فهمیده می‌شود، زیرا سبب گمراهی خواهد بود و پیامبر اکرم مامور هدایت است، نه گمراه کردن.

به علاوه تأویل مذکور شایسته شأن علی (رض) نیست، که او را از مقام ولایت به مقام خلافت پایین آوریم چون مقام ولایت به مراتب بالاتر و والاتر از مقام خلافت است. خلافت از امور سیاسی و مشاغل دنیوی است و مولود نظم اجتماع است.

اما ولایت امری است دینی و مقامی است روحانی و مولود عقیده و ایمان است. علاوه بر این مقام خلافت شغلی است پر زحمت و خطرناک. که خود علی می‌فرماید: «لقمة یغض بها آکلها» بر اثر خلافت عمر (رض) ، عثمان و خود علی (رض) شهید شدند حسن مسموم گردید، و حسین شهید گردید. همچنان سایر ائمه، هر کدام که سمت خلافت را داشتند، یا شهید می‌شدند یا مسموم می‌گشتند. امام مقام ولایت، عزتی است بدون زحمت و مسئولیتی بدون خطر که هیچ یک از اقارب و اصحاب رسول دارای چنین مقام و منزلتی نبودند که دامادش عمر (رض) با نهایت شوق و شغف به او نزدیک می‌گوید:

«بخ بخ! لک یا علی! قد أصبحت مولای ومولی کل مؤمن ومؤمنة)[38].

مبنی بر همین توصیه پیغمبر است که عموم مسلمین علی را از صمیم قلب دوست می‌دارند و پیروی او را موجب سعادت و تخلف از روش او را باعث شقاوت می‌دانند.




منابع و ارجاعات
--------------------------------------------------------------------------------
1. توبه – 40 صفوة التفاسیر ج2 ص 536، الطبری 10و136.

2. لیل / 17 صفوة التفاسیر ج3 ص 570، تفسیر کابلی ج6 ص 503. این آیه در شأن جمعی از اصحاب نازل شده که صدیق جزء آنهاست جلال الدین سیوطی می‌نویسد: آیه‌ای که در مورد معین نازل شده و لفظ آن عمومیت ندارد باید آن را با همان مورد بسنده کرد و شامل موارد دیگری نساخت مثل آیه سیجنبها که درباره ابوبکر نازل شده و درباره آن ادعای اجماع کرده‌اند. امام فخر رازی با توجه به آیه بالا و آیه ﴿إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ﴾ استدلال کرده‌اند که برترین مردم بعد از رسول خدا صدیق اکبر است، و هر کسی که گمان کند که این آیه به واسطه کلمه الاتقی که با الف و لام ذکر شده عمومیت دارد و شامل هر کسی که به آن صفت متصف است می‌گردد اشتباه کرده است، زیرا که در این آیه صیغه‌ای که دلالت بر عموم کند نیست و الف و لام وقتی افاده عموم می‌کند که موصول و یا معرفه در صیغه جمع باشد و بعضی اضافه کرده‌اند یا مفرد باشد به شرط آنکه الف و لام عهد نباشد و حال آنکه الف و لام در کلمه اتقی موصول نیست، زیرا که اجماعی است که الف و لام موصول به افضل التفضیل نمی‌شود و کلمه اتقی هم جمع نیست بلکه مفرد است مخصوص صیغه افضل التفضیل وقتی که با الف و لام ذکر شده افاده قطع مشارکت دیگری را می‌کند و بنابراین قول کسانی که آیه را عام می‌دانند باطل است و فقط شامل ابوبکر صدیق می‌شود. شرح عقاید اهل سنت ص 254.

3. فتح / 18.

4. صفوة التفاسیر ج 2 ص 323 – تفسیر کابلی ج 4 ص 929 – الفوز الکبیر فی اصول التفسیر ص 84.

5. مائده / 54 – صفوة التفاسیر ج 1 – برای مطالعه بیشتر به کتاب سیره مصطفى مراجعه کنید.

6. غافر / 28.

7. مائده 55.

8. شرح عقاید اهل سنت ص 271.

9. شرح عقاید اهل سنت ص 271.

10. شرح عقاید اهل سنت ص 271.

11. در بعضی از تفاسیر اهل سنت از شخصی به اسم عباده بن صامت نامبرده شده است.

12. شرح عقاید اهل سنت ص 272.

13. شرح عقاید اهل سنت ص 272.

14. دکتر محمد جواد مشکور، محقق شیعه و استاد دانشگاه تهران.

15. نگاه تاریخ شیعه و فرقه‌‌های اسلام ص4 و 6 البدایة والنهایة ج 5/183 – فروغ ابدیت ص 46 ج 2 انتشارات نشر دانش اسلامی جعفر سبحانی.

16. مشکوة المصابیح 3/246

17. نصر للالی ص 171. نقل از شرح عقاید اهل سنت.

18. شیعه و فرقه‌‌های اسلام محمد جواد مشکور صفحه 85.

19. فرهنگ لاروس ج2 ص 1997.

20. البته انتخاب ابوبکر صدیق از جانب پیامبر به امامت نماز به معنای انتصاب ایشان به جانشینی و امامت نبود بلکه تأیید ایشان و معرفی لیاقت وی به مهاجر و انصار بود تا در انتخاب رهبر و امام بعد از پیامبر دچار هیچ گونه شبه و سر در گمی نشوند.

21. روضه الصفا ص 269، نقل از شرح عقاید اهل سنت.

22. خطبه 91 ج 7 (دعونی والتمسوا غیری وان ترکتمونی فأنا کأحدکم ولعلی أطوعکم وأسمعکم لمن ولیتمواه أمرکم وأنا لکم وزیراً خیر لکم منی أمیراً). نهج‌البلاغه شراح ابن ابی حدید.

23. ص 162 ج 2 شرح ابن ابی حدید.

24. یعنی: می‌گویند به دهانهایشان آنچه نیست در دلهایشان.

25. زندگانی فاطمه زهرا، دکتر سید جعفر شهیدی نقل از شرح عقاید اهل سنت.

26. خطبه 176، ج 10 ص 6 نهج‌البلاغه شرح ابن ابی حدید.

27. از سیدنا علی نقل شده که گفت تا عمر است من کسی را شایسته خلافت نمی‌دانم ن ش 11.

28. ابن عبدالبر الاستیعاب ص 215.

29. ندای اسلام ش 11.

30. سیدنا امیر علی مورخ معروف شیعه می‌نویسد: آن زمامداری بزرگ یعنی عمر اعتمادی که در خلافت خود به شخص علی داشت تا این حد بود که هر وقت به خارج سفر می‌کرد او را در مدینه کفیل یا قائم مقام خودش تعیین می‌نمود. تاریخ عرب و اسلام ص 54.

31. ترجمه فارسی الفاروق ج 2 ص 374 چاپ پاکستان بحث پیرامون این ازدواج و دلایل علمی و تاریخی و کلامی آن در کتاب باقیات الصالحات ترجمه آیات بینات تالیف نواب محسن الملک مهدی عارج 1/86 – آمده است.

32. البدایة والنهایة ج 7 ص 322 (مروج الذهب فارسی ج 3 ص 67 – اعلان الوری طبری ص 186 – تاریخ یعقوبی 2/23 کشف الغمه اردبیلی 2/64 جلاء العیون مجلسی 582 – نیز حسن و حسین و زین العابدین و موسی کاظم فرزندان خود را بنام عمر نامگذاری کردند به کتب فوق که معتبرترین کتب اهل تشیع است مراجعه کنید.

33. ذکره العلامه ابن حجر الهیثمی الشافعی عن ابی نعیم فی صواعق المحرقه ص 48- و ذکره ایضا محب الدین الخطیب فی حاشیه العواصم من القواسم ص 168 ناقلا عن الحافظ بیهقی و الحافظ ابن عساکر، و نقله العلامه آلوسی فی روح المعانی 6/195 عن ابی نعیم – نقلت من الکتاب امامت و حدیث غدیر بقلم مولانا محمود اشرف تهانوی.

34. مثلاً علامه ابن تیمیه، ابو داود سجستانی، ابو حاتم رازی و غیره، منهاج السنه لابن تیمیه 4/86 و الصواعق الحرقه لابن حجر هیثمی ص 42.

35. فتح الباری بشرح صحیح بخاری 7/74.

36. الصواعق الحرقه لابن حجر هیثمی ص 42 طبع ملتان.

37. مائده – 67 توجه: شأن ورود این آیه در نزد اکثریت اهل سنت در مورد غدیر نیست اما در نزد برادران شیعی این آیه در غدیر خم نازل شده تا پیامبر خلافت سیدنا علی را ابلاغ نماید.

38. دختر علی بنام ام کلثوم به خانه عمر بود. زندگانی فاطمه زهراء، دکتر سید جعفر شهیدی ص263، شرح عقائد اهل سنت، الغدیر علامه امینی.

منبع: کتاب خلافت و انتخاب، عبدالرحمن سلیمی با اندکی تلخیص و تصرف.